داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

پرچم

 

 دیگر حالم از آن نوار سرخ بهم می خورد. قطرات خون تقریبا تمام آن

 نوارهای سفید و سبز را که آن قدر  به آن افتخار می کردیم پوشانده  است

در غیاب آن خورشید و  شیر پر ابهت طلایی رنگ ، انگار خرچنگ سیاه وسط

 پارچه در این سال های طولانی جای جای این نوارها را جویده است و از آن

 پرچم  زیبای کهن ،  کهنۀ رنگ و رو رفته و  سوراخ سوراخی  بیشتر باقی نمانده 

است. دیگر وقتش رسیده که درفش دیگری را بلند کنیم که شاید همان پیش بند

چرمی کاوۀ آهنگر  یاشد.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد