داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

بوی گند

- تازگی ها چرا این قدر بوی گند میدی؟

- چی می گی من روزی دوبار دوش میگیرم.

-  نه این یه بوی مخصوصیه، بوی لاش مرده است .

- منظورت چیه؟

- آها ،  محل کار جدیدت  کجاست؟

- تو حوزۀ ریاست کار می کنم.

- پس درست حدس زدم .

پرچم

 

 دیگر حالم از آن نوار سرخ بهم می خورد. قطرات خون تقریبا تمام آن

 نوارهای سفید و سبز را که آن قدر  به آن افتخار می کردیم پوشانده  است

در غیاب آن خورشید و  شیر پر ابهت طلایی رنگ ، انگار خرچنگ سیاه وسط

 پارچه در این سال های طولانی جای جای این نوارها را جویده است و از آن

 پرچم  زیبای کهن ،  کهنۀ رنگ و رو رفته و  سوراخ سوراخی  بیشتر باقی نمانده 

است. دیگر وقتش رسیده که درفش دیگری را بلند کنیم که شاید همان پیش بند

چرمی کاوۀ آهنگر  یاشد.

 

عمو جان

 

 

عمو جان چل ساله داری این ماشین قراضه رو به زور

میرونی، دیگه بسه. منم دیگه نمی تونم تعمیرش کنم.

خودتم که دیگه نه عقل و باری داری نه چشم و چار

 درستی .خیابونا را برا خودت قرق کردی. با این وجود

 هر روز هم می زنی این ور و اون ور یا یک آدم بی

گناهی رو زیر می گیری. امسال گمون کنم به امید

 خدا  بزنی چپش کنی و هم خودت راحت شی و هم

 عالمی رو خلاص کنی.

فیلتر شکن بسیار قوی

 

 

پیام  محرمانۀ ایران خانم به بر و بچه ها: 

اسم رمز این ها "فیلتر" است

 و شما به دنبال یک "فیلتر شکن" بسیار

 قوی باشید که به سادگی قطع نشود.

ناله و نفرین ایران خانم

 

  

 

ای سنگوارۀ وجدان

در بستر مرگ کپیده ای

 و من بالای سرت مویه می کنم

نه برای تو

برای خودم

برای خودمان

که چه  جان سختی

و ما را آسوده نمی گذاری

که  شادی بسیار کنیم