اولی: دار و دستۀ "جبار قدرتلو " چرا اینقدر
شیطان صفت و وقیح هستند ؟
دومی: نتیجۀ مفتخوری بلند مدت از مال
مردم و قدرت غیر پاسخگو همینه .
سومی : سکوت و مماشات ما سه نفر هم
در این روند خیلی موثر بوده .
چهارمی : ایوالله ، خیلی هم ممنون .
اولی: این آغاسی نبود ؟
دومی: نه جانم ،این خود "جبار قدرتلو "
بود ، داشت شنود می کرد
سومی : یک دم نشد که بی سر خر
زندگی کنیم .
چهارمی(جبار) : آی مش قاسم اون تفنگم
رو بیار
اولی و دومی وسومی باهم : جبٌار برو گم
شو ،جبٌار برو گم شو .
: اون کشتی زیبای پرسیکوسه که داره
غرق میشه ؟
: آره ، بیین چقدر هم درهم شکسته .
: کاپیتانش کیه؟
: ایلیا بانجی معروف به کج دست .
: این همون کسی نیست که کشتی رو
به این گرداب کشیده ؟
: بله ، الآن هم که باید خیلی پیر باشه .
: هم پیره و هم بیمار . برای همین هم
کنترل کشتی افتاده دست یک عده
بیعرضه تر از خودش .
: از تو کشتی هم سر و صدای زیادی میاد .
: آره ملوانا شورش کردن .
: خدا به خیر کنه .
: این معادلۀ هزار مجهول رو چه جوری
حل کنیم ؟
: من بلدم بگم؟
:بگو؟
:هرچی هست زیر سرِ ایکسه ، اونو وردار
ببین چی میشه
:خوب ... ایوای !! همۀ مجهولای دیگه حل
شدن .
:فقط مشکل اینه که ایکس رو چه جوری
از معادله حذف کنیم .
: پس رو این تمرکز می کنیم .
جبار قدرتلو : هورا ....من زودتر از همه از
خط عبور کردم من برنده شدم .
داور : متاسفم آقای جبار ، بعد از ماراتون
طولانی چند ساله ، مسیر رو سر و ته
و برخلاف جهت دویدی ، این خط قرمز
بود که از آن عبور کردی، خطی که
باید از آن رد می شدی خط سبز بود .
جبار قدرتلو : ای وای ، حالا چه کنم ؟
داور : جونت در خطره ، از اون لیوان دوای
خیلی تلخ سر بکش و برو گوشه ای
پنهان شو .
مغول : میدونی فرق ما با اینا چیه ؟
مورخ : نه
مغول : ما اومدیم و کندیم و سوختیم و
کشتیم و بردیم و رفتیم، اینا همۀ
این کارا رو کردند ولی ............
مورخ : ولی چی؟
مغول : بیا در گوشت بگم ...ولی.... نرفتند .
مورخ : گل گفتی . اینو تو تاریخ می نویسم .