نهایة الطاغیة قد اقتربت
اولی - چرا این دفعه پیامتو به عربی نوشتی .
دومی - برای اینکه یه خرده عربی بلده می فهمه .
اولی - کی ، چی می فهمه ؟
دومی - همون که داره شدیدا تلاش می کنه
که غرق نشه .
اولی – آها میبینم کشتیش سوراخ شده و تو
گرداب افتاده .
دومی – عجب رویی داره که تو این حال
هم داره هارت و پورت می کنه.
اولی – ولی دلم براش می سوزه .
دومی- چرا؟
اولی – برای عاقبتش : الی جهنم و بئس المصیر
دومی – اون که با کاراش نشون داد به این
چیزا باور نداره .
اولی – ما که داریم .
یادتونه قدیما تو کتابای دبستان این
شعر پروین اعتصامی رو خونده بودیم :
گفت با جوجه مرغکی هشیار
که ز پهلوی من مرو
به کنار
گربه را بین که دم
علم کرده
گوشها تیز و پشت خم
کرده
چشم خود تا به هم
زنی بردت
تا کله چرخ دادهای
خوردت
جوجه گفتا که مادرم
ترسوست
به خیالش که گربه هم
لولوست
گربه حیوان خوش خط
وخالیست
فکر آزارجوجه هرگز
نیست
سه قدم دورتر شد از
مادر
آمدش آنچه گفته بود
به سر
گربه ناگاه ازکمین
برجست
گلوی جوجه را به
دندان خست
برگرفتش به چنگ و
رفت چو باد
مرغ بیچاره از پیش
افتاد
گربه از پیش و مرغ
از دنبال
نالهها کرد زد بسی
پر و بال
لیک چون گربه جوجه
را بربود
نالهٔ مادرش ندارد
سود
گر تضرع کند وگر
فریاد
جوجه را گربه پس
نخواهد داد
نمیدونم چرا وقتی بزرگ شدیم
حواسمون پرت شد و جوجۀ
" قدرت" را دودستی تحویل گربۀ
خوش خط و خال دادیم حالا چهل
ساله هرچی التماس و فریاد
می کنیم نمیتونیم پسش بگیریم
تازه جوجه که هیچ ، موندیم خودمون
رو چه جوری نجات بدیم.
عجب گربه ای بود ، خدا نصیب
گرگ بیابون نکنه.
اولی : کارش چیه که پولش از پارو بالا میره ؟
دومی: می گیره می کوبه
اولی :نفهمیدم .چی رو می گیره ، چی رو می کوبه ،
دومی : هرجا ابادی باشه به زور تصاحب میکنه ، خراب می کنه
اولی : خوب درآمدش کجاست :
دومی :میفروشه به اونایی که می سازن
اولی: کیا میسازن؟
دومی : اونایی که میفروشن
اولی: کیا میفروشن ؟
دومی : همونایی که میگیرن میکوبن.
آمبولانس آژیر کشان اولی را به تیمارستان میبرد.
پیدا کنید سومی را !!!!!
حاکم : دستور بده چند تک تیر انداز
اطراف قصر مستقر شوند تا هر
شتری که احیانا نزدیک شد بزنند.
داروغه : قربان ، شتر را بزنند؟
حاکم : بله چون ذلیل مرده ،حاکم
قبلی را خواب دیدم که
می خندید و می گفت بالاخره
این شتر در خونۀ تو هم خوابید .
داروغه : عجیبه .اتفاقا نگهبانان خبر
آورده اند که یک قطار30 نفرۀ شتر
از دیشب پشت دروازه خوابیده اند.
حاکم : یعنی کار از کار گذشته؟
داروغه: چه عرض کنم قربان .
مجید : کجا بودی جواد خیلی وقته سر به ما
نمی زنی
جواد: گرفتارم والّا
مجید : خدا بد نده ، چه گرفتاری
جواد :نه. منظورم اینه که یه کار نون و آب دار ولی
سنگین گیرم اومده
مجید : خوب، به سلامتی ، کجا کار می کنی ؟
جواد : ( با کمی تردید و من و مون ) توی دربار
کار می کنم
مجید: توی دربار یا برای دربار ؟
جواد مگه فرقی هم میکنه؟
مجید : شایدم نه. ولی یه چیزی بگم بدت نمیاد.
جواد :نه بگو. من و تو این حرفارو نداریم
مجید: چه مدّتیه حموم نرفتی
جواد : امروز صبح دوش گرفتم .چطور مگه
مجید : راستش بوی خیلی بدی میدی
جواد: عجیبه
مجید : نه جواد جان عجیب نیست . این
بوی گند قدرتسراست که توش یا
براش کار می کنی و ازبوی توالت
همگانی هم زننده تره
( لحن جواد تغییر می کند و خشن و
آمرانه می گوید):حالا هرچی هست، فوری
پاشو ببریمت حموم که خوب مشت و
مالت بِدن تا معنی بوی گند قدرت رو
بفهمی.