مسافر – تاکسی تاکسی ، دربست آزادی
راننده - اون طرفا راهو بستن .
مسافر- از انقلاب نمیتونی بری تا نزدیکاش؟
راننده – مثل این تو باغ نیستی، انقلاب هم نا امنه
مسافر – پس چی کار کنم
راننده – بیا از ستاری بریم طرف فرودگاه.
مسافر- که چی
راننده - از اونجا پیاده برو آزادی
مسافر- برو بابا طرف فرودگاه که اصلا نمی رم.
راننده - بیا از بزرگراه لشکری و فتح بریم
مسافر- خیلی خوبه . بریم بابا ایوالله
جلال :یه خروس لاری خیلی جَلد داشتی چی شد ؟
جلیل: همسایه ها نامردا سربه نیستش کردن .
جلال : چرا؟
جلیل: میدونی که میرفت خونه های اطراف به
مرغای همسایه ها سر میزد!!! برای منم
تخم دوزرده میاورد. کسی هم جرأت نمی کرد
بهش چپ نگا کنه . انگار از دستش عاصی
شده بودن.
جلال : خیلی حیف شد انگار .
جلیل :آره والّا ناکسا سرش رو بریده بودن انداخته
بودن پشت در خونه مون.
کلاغ : چرا گریه می کنی ؟
طوقی : می بینی که دوباره اسیر تور یک
صیاد بی رحم دیگری شده ایم و این دوستان
کبوتر من هماهنگ نمی شوند تا تور را از جا
بکنیم و به جای امنی پرواز کنیم و از موش
زیرک کمک بگیریم.
کلاغ : نگران نباش لشکر موش های زیرک
و کلاغ های باهوش برای کمک در راهند.
شما هم رو کبوترا بیشتر کار کن.
روزهای آینده
بسی سخت است برای ما
و بی اندازه سخت برای شما
دوران این سختی کوتاه
و با سر بلندی برای ما
و جاودان و ننگ بار برای شما
برای ما آزمونی سخت بود
این چند دهه
که با شما سر کردیم
"هر چند نگذاشتیم یک آب خوش از گلویتان پایین رود"
و برای شما
پایان همۀ رویاهای فزون خواهانه
که می دانیدچه زود گذشت برایتان
و به کابوس انجامید
پندآموز برای همۀ آدمی رویانِ اهرمن خو
از گذشته تا آینده
ساقی بیا یکبار هم
با ما هم پیاله شو
و جرعه ای بنوش از جام زهری
که عمریست پیاپی از دست تو مینوشیم