داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

تاکسی دربست


مسافر – تاکسی تاکسی ، دربست آزادی

راننده - اون طرفا راهو بستن .

مسافر- از انقلاب نمیتونی بری تا نزدیکاش؟

راننده – مثل این تو باغ نیستی،  انقلاب هم نا امنه

مسافر – پس چی کار کنم

راننده – بیا از ستاری بریم طرف فرودگاه.

مسافر- که چی

راننده - از اونجا پیاده برو آزادی

مسافر- برو بابا طرف فرودگاه که اصلا نمی رم.

راننده - بیا از بزرگراه لشکری و فتح بریم

مسافر-  خیلی خوبه . بریم بابا ایوالله

 

خروس لاری

جلال :یه خروس لاری خیلی جَلد داشتی چی شد ؟

جلیل: همسایه ها نامردا سربه نیستش کردن .

جلال : چرا؟

جلیل: میدونی که میرفت خونه های اطراف به

        مرغای همسایه ها سر میزد!!! برای منم

        تخم دوزرده میاورد. کسی هم جرأت نمی کرد

        بهش چپ نگا کنه . انگار از دستش عاصی

        شده بودن.

جلال : خیلی حیف شد انگار .

جلیل :آره والّا ناکسا سرش رو بریده بودن انداخته

           بودن پشت در خونه مون.

 

 

کبوترانی که دوباره به دام صیاد افتاده اند

کلاغ : چرا گریه می کنی ؟

طوقی : می بینی که دوباره اسیر تور  یک

صیاد بی رحم دیگری شده ایم و این دوستان

کبوتر من هماهنگ نمی شوند تا تور را از جا

بکنیم و به جای امنی پرواز کنیم و از موش

زیرک کمک بگیریم.

کلاغ : نگران نباش لشکر موش های زیرک

و کلاغ های باهوش برای کمک در راهند.

شما هم رو کبوترا بیشتر کار کن.


 

 

 

 

روزهای اینده

روزهای آینده

بسی سخت است برای ما

و بی اندازه سخت برای شما

دوران این سختی کوتاه

و با سر بلندی  برای ما

و جاودان و ننگ بار برای شما

 برای ما آزمونی سخت بود

این چند دهه

 که با شما سر کردیم

"هر چند نگذاشتیم یک آب خوش از گلویتان پایین رود"

و برای شما

 پایان همۀ رویاهای فزون خواهانه

که  می دانیدچه زود گذشت برایتان

و به کابوس انجامید

پندآموز برای همۀ  آدمی رویانِ اهرمن خو

از گذشته تا آینده


 

پیاله

  

ساقی بیا  یکبار هم

با ما هم پیاله شو

و جرعه ای بنوش از جام زهری

که عمریست پیاپی از دست تو مینوشیم