داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

ملالی نیست جز...









اما بعد.

 

پدر ارجمند ،  اگر از احوالات ما خواسته باشید

 

ملالی نیست جز حضور ایشان

 

فدایی شما – دخترتان ایران

جهنمی در عصر یخبندان




رفته بودم عیادت ایران خانم که در بستر


 مرگ آخرین روزهای زندگی خود را می گذراند


از او خواستم حالی را که بر او پس از ازدواج دومش


رفته است  توصیف کند . خیلی کوتاه و گویا ناله کنان گفت :


این چهل سال آخر زندگی " جهنمی بود در عصر یخبندان"


و قبل از بیهوشی اضافه کرد : نور به قبر شوهر اولم ببارد


که قدر او را ندانستم و با جدایی از او هم خودم را و هم


اهالی محله را به هزار و یک دردسر انداختم .

بسه بسه فهمیدیم

خروسا هر وقت بخونن به یه بهانه ای بی وقت حساب میشه و سرشون به باد می ره.


گوسفند ها هم در اعتراض به سلاخی  خود حق بع بع ندارند و گرنه زجر کش می شند.


سگای گله هم اگر با گرگا درگیر بشند  شام خوراک کفتارا هستن .


بسه بسه فهمیدیم  ما هم باید خفقون بگیریم و گرنه .... مسلمان نشنود کافر نبیند.

یک پیام

شریرانی که پدر ان ما را کشته

خانمان های ما را بر باد داده اند

و اکنون آسوده در شهر می گردند

بدانند که بهای آن را خواهند پرداخت

چون در این جهان هیچ چیز رایگان نیست

به جز رحمت و عدالت خداوند

جمع اوری دکورها

دکور برنامۀ 90 رو که جمع کردید

دکور برنامۀ کلاه قرمزی رو هم که دارید جمع می کنید

خدا رو شکر که دکور "شما" رو هم دارند جمع می کنند