-
در گذشته
یکشنبه 24 فروردینماه سال 1393 19:23
: از ایران خانم چه خبر ؟ : غرق در گذشته است : چی؟ درگذشته ؟ غرق شده ؟ :نه بابا ،همۀ فکر و ذکرش دربارۀ گذشتۀ اسفباریه که تا حالا ادامه پیدا کرده : خدا رحمتش کنه ، پس در گذشته درگذشته : آره یه جورائی آینده رو سپرده به ما جوونا
-
تسلیت به ایران خانم
سهشنبه 13 اسفندماه سال 1392 20:40
بعد از شنیدن خبر فوت پسر ایران خانم ،برای عرض تسلیت رفتم منزلش . برخلاف تصورم چندان پریشان ندیدمش .خودش گفت من پسرای زیادی رو از دست دادم ولی این یکی جور دیگه ای شهید شد . با تعجب پرسیدم شهید؟ گفت بله ،فریادها و اعتراض ها توی گلوش تلنبار شد و دیگه نفسش بالا نیامد. آخه دهانش رو دوخته و قلمش رو شکسته بودند .
-
زندانی
چهارشنبه 23 بهمنماه سال 1392 18:30
زندانی خطاب به هم سلولیش گفت : خدارو شکر که اون زندانبان بی رحم رو به زندان دیگری منتقل کردند . دوستش گفت : برای تو که به این وضع راضی هستی شاید بهتر باشه . ولی من امیدوارم هرچه زود تر این درها بشکنه و این دیوارها خراب بشه .
-
شهر بارانی و باغ سنگی
یکشنبه 20 بهمنماه سال 1392 19:13
شهر بارانی با: سی و پنج باغ سنگی
-
سرخ و سیاه
شنبه 19 بهمنماه سال 1392 14:33
کارنامه ای سیاه با : سی و پنج لخته خون
-
پیرمردگورکن
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1392 23:17
پیرمرد گورکن در یک غافلگیری، از عزراییل مهلت گرفته بود که تا وقتی آخرین نفر از اهالی شهر را دفن نکرده ، زنده بماند. برای همین ، با وجود آنکه از آخرین کارش در آن شهر متروکه و خالی از سکنه ده ها سال می گذشت هنوز زنده بود !!!!! اگر گفتید چرا .
-
یه قرون بده آش
دوشنبه 7 بهمنماه سال 1392 16:54
:جواد اینجا رو ببین جواد روزنامه رو از دست رضا گرفت و اونجایی رو که نشون می داد خوند : فروش احناس زاید مانند چشم بند، دست بند، شلاق و..... و خوب ؟ :خوب نداره ، بریم قیمت بدیم بخریم :که چی ؟ :انگار سرت تو کار نیست. چند وقت دیگه که ورق برگشت به اوضاع قبل ، که بر می گرده . می تونیم به قیمت خیلی حوب تو بازار بفروشیمشون ....
-
گربه رقصانی و موش دوانی
سهشنبه 1 بهمنماه سال 1392 19:10
:شما که تا دیروز گربه رقصانی می کردید چرا حالا موش دوانی می کنید؟ : چاره ای نیست . این کارها رمز بقا و برای حفظ منافع خودمان است. :شما کی هستید؟ : ما سرور و سالار شمائیم : پدر سوخته، بگو ما انگل و زالوهای این اجتماع هستیم . :تو هر اسمی می خواهی روی ما بگذار، ولی مواظب سرت باش که به باد نره .
-
بازنشستگی شیطان
پنجشنبه 26 دیماه سال 1392 16:35
شیطان به محضر خداوند رسید و تقاضای بازنشستگی کرد : : چی شده چرا می خوای اینقدر زود خود تو بازنشسته کنی : قربان میدونید که حوزۀ عمل من بیشتر خاور میانه است و در اینجا دیگه کاری ندارم انجام بدم . : بیشتر توضیح بده :چون در ایران شیطان هایی پیدا شده اند که دست منو از پشت می بندند .برای گول زدن عرب ها هم چند تا شاگرد که...
-
آقای سرداری
سهشنبه 17 دیماه سال 1392 20:35
اسمش نظام الدین سرداری بود ولی مردم صداش میکردند آقا نظام . این جناب جنایت و خباثتی نبود که تو عمرش نکرده باشه . قیافۀ آقا نظام تو پیری اونقدر کریه شده بود که دیگه تحمل تماشای خودش رو تو آینه نداشت . برای همین هم که یه روز صبح که رفته بود دستشویی و تصادفا تو آینه چشمش به قیافۀ منحوسش افتاد ، بی اختیار با مشت کوبید به...
-
سه فصل کوتاه از داستانی بلند
شنبه 30 آذرماه سال 1392 19:27
فصل اول : -خیلی پر رو شده چرا؟ - تقصیر خودمونه . فصل دوم : -چکار کنیم؟ - پاشیم راه بیافتیم. فصل سوم: -یاعلی مدد ، بجنبید که دیر می شه. - اونو از خواب بیدار کن ،دست این رو هم بگیر پاشه .
-
کلید و قرار
دوشنبه 11 آذرماه سال 1392 18:28
- دیگه سر خود کسی رو خلاص نکنید - خیلی برامون سخته ، ولی خوب باشه - دیگه فتیلۀ بگیرو ببند و بزن ها رو بکشید پایین - این رو نمیتونیم قول بدیم - قرار ما یادتون نره - تا ببینیم چی می شه - پارازیت و فیلتر و شنود هم ...... - نه دیگه این یکی رو زیر بار نمی ریم - پس هرچی خوردین باید پس بدین - ببین، کلید رو ازت می گیریم، قرار...
-
خوش باور
دوشنبه 27 آبانماه سال 1392 19:07
دست به سیم لخت برق میزد فقط فیوز می پرید خودشو جلوی کامیون می انداخت ، راننده در یه وجبیش ترمز می کرد با یه طناب محکم خودشو دار می زد تنها گچ و آجر سقف می ریخت روی سرش گفت خدایا تو که نمی خوای بمیرم پس بذار درست زندگی کنم . معجزه آسا سرطان بد خیمش ریشه کن شد . کاسبیش رونق گرفت و تصمیم به ازدواج . شب عروسی میرفت...
-
دنیا گشت
یکشنبه 28 مهرماه سال 1392 17:02
با صدای خشن راننده از خواب پرید : - خانم آخرِ خطه ، پیاده شین پیر زن زیر لب گفت : - چه زود رسیدیم با زحمت از اتوبوس پیاده شد و نگاهی به اطراف انداخت . بیابان برهوت و یک تابلوی رنگ و رو رفته که روی آن نوشته بود : شرکت سیر و سفر دنیا گشت مبدا – تولد ، مقصد - مرگ
-
غم غربت قناری
پنجشنبه 25 مهرماه سال 1392 22:29
پیر مرد وقتی احساس کرد حالش خیلی بده اومد تا قناری رو آزاد کنه ولی دستش رو که به قفس رسوند افتاد . قفس هم با او به زمین خورد. در اثر شدت پرتاب در قفس باز شد . قناری که کمی گیج شده بود ، بعد چند لحظه خودش رو از لابلای میله ها خلاص کرد . چند لحظه ای روی صورت پیرمرد نشست و آواز خدا حافظی خواند. اما به زودی رویای آزادی رو...
-
عفو ملوکانه
پنجشنبه 4 مهرماه سال 1392 14:44
در حیاط زندان یک دوجین اعدامی با چشم بند و دست بند و پابند و طناب به گردن روی چهار پایه منتظر لحظۀ پایان بودند . در یک آن همه آویزان شدند و فقط چند ثانیه بعد همه را پایین آوردند که حکم اعدام آن ها به حبس طولانی مدت تبدیل شده است . در مینی بوسی که آنها را به زندان می برد کاغذهای کوچکی بین آنها توزیع شد که آگر همکاری می...
-
شیر و خر و روباه
یکشنبه 24 شهریورماه سال 1392 20:50
شیر، عرصه رو به حیوانات علف خوار خیلی تنگ کرده بود و اونا از ترس به حاشیه کم علف اون دشت سرسبز پناه برده بودن .سالی یه بار هم الاغ را برای مذاکره میفرستادن پیشش ،ولی خره که فقط بلد بود خیلی بلند عرعر کنه بلکه شیرو بترسونه ،با یه نعرۀ شیر در میرفت .بالاخره بعد از هشت سال ،تازگی ها فرستادن پی روباه، که با شیره سر و سری...
-
خدا، شیطان و حاکم نانجیب
سهشنبه 15 مردادماه سال 1392 01:16
یکی بود یکی نبود . پسرم، این برهوتی که ما توش زندگی میکنیم یه روزی سرزمین سبز آریایی ها بود توی اون سر زمین یه خدا بود و یه شیطان و یه حاکم نانجیب که با دوز و دغل اومده بود سر کار. یکی دو سالی از حکومت حاکم نگذشته بود که یه روز به خدا گفت خودت مگه نگفتی ما خلیفه و جانشین تو روی زمین هستیم پس تا من اینجا هستم به تو...
-
کلید طلایی پدر روحانی
پنجشنبه 13 تیرماه سال 1392 21:29
پدر روحانی تصمیم گرفته بود وارد عالم سیاست بشه . برای همین کاندیدای فرمانداری ایالت شد و برای موفقیت در این کار تبلیغ کرد که که در صورت انتخاب شدن ، یکصد کلید طلایی مربوط به یکصد سوئیت را در مجتمع ویلایی بهشت بین مومنین ایالت قرعه کشی خواهد کرد . از قضا در انتخابات برنده شد وطی مراسمی در کلیسا بین کسانی که کارت...
-
روز ازل
یکشنبه 2 تیرماه سال 1392 21:09
پس از هزاران سال کشمکش بالاخره در مسابقه پایانی، اهورا پشت اهریمن را به خاک رسانید. فرشتگان یکسره فریاد می زدند تمومش کن تمومش کن . اهورا که احساساتی شده بود خنجر از غلاف کشید و برپهلوی اهریمن زد .ناگهان گویی جهان زیر و رو شد طوفان ، رعد و برق و زلزله همه چیز را ویران و زیرو رو می کرد. اهورا به شدت خشمگین شده بود و بر...
-
سیمای شهر ما در پنج داستانک
جمعه 31 خردادماه سال 1392 20:33
پنج داستانک در یک جلسه 1 در یکی از خانه های بالای شهر مراسم سفره حضرت.....و ختم قران با حضور حانم های آلامد و خانم جلسه برقرار است صاحبخانه نذر کرده بود تقاضای مهاجرتش به کانادا پذیرفته شود 2 در همان بالای شهر چند خیابان آنطرف تر مراسم رقص و آواز .... با حضور چندین حوان دختر و پسر و چند خانم و آقای میانسال برگزار می...
-
داستان سیاسی روز
پنجشنبه 30 خردادماه سال 1392 22:11
چطور بعد از این همه کشمکش فقط یک هفته مونده به تشکیل دادگاه، مستاجر خانه را تخلیه کرده بود ؟ شکی نبود که علیرغم این همه سر سختی ، او به شکست خود در محاکمه مطمئن بوده .وقتی ماموران درب را باز کردند و وارد شدند ،شدت خرابی و بلکه ویرانی داخل خانه برای هیچکدام باور کردنی نبود .
-
هواخوری شبانه
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1392 23:02
پس از سال ها زندگی در سلول های تاریک از بیم شورش زندانیان، رئیس زندان تغییر کرد رئیس جدید در اقدامی بی سابقه روزی یک ساعت هواخوری به زندانیان وعده داد . با اجازه زندانبانان جشن بزرگی در حیاط زندان برگزار شد که گزارش آن از شبکه های خبری هم پخش گردید. ولی بزودی معلوم شد هواخوری فقط در شب ها مجاز است !!!!!!!!!!!!!!.
-
شب شگفت شهادت
سهشنبه 28 خردادماه سال 1392 22:57
آن شب ، شب شگفت شهادت بود زندانی سیاسی از تب می سوخت یک دوش آب سرد در آن شب سیاه زمستانی این بود آرزوی شب آخر در زیر دوش که می پاشید یخ آب چون گلوله بر تن داغش او خویش را بدست خودش می کشت تقدیر او چنانکه خودش می خواست باشد
-
جادوگر حزیره دور
دوشنبه 27 خردادماه سال 1392 23:58
سالها پیش جنگلبان پیری به اشتباه غول یک چشم را از بطری آزاد کرد . غول که در ابتدا از جنگلبان اطاعت می نمود کم کم سرکش شد و بزودی تمام جنگل را آتش زد و مردم را آواره بیابان کرد. جنگلبان، جادوگری را از جزیره ای دور فراخوانده که غول را دوباره در بطری محبوس کند . مردم منتظرند نتیجه اند .
-
هیچکاره
جمعه 20 اردیبهشتماه سال 1392 22:47
نطق ایران خانم این روزها دوباره باز شده است و یک بار خطاب به بعضی از مقامات که به ملاقات او آمده بودند گفته بود شما دخالت نکنید و بگذارید مردم خودشان انتخاب کنند . آنها دسته جمعی و بالاتفاق معترض شده بودند که پس ما چه کاره ایم. ایران خانم هم صریح جواب داده بود : دیگر هیچکاره!!!!
-
برنامه ایران خانم برای بهار
یکشنبه 6 اسفندماه سال 1391 14:34
: از ایران خانم چه خبر؟ : شنیدم این روزها کارهای عجیبی می کنه :چطور؟ :بیشتر وقت ها خوابه و سه چهار ساعت در شبانه روز بیشتر بیدار نیست ،در چند ساعتی هم که بیداره مقادیر زیادی غذا و قرص های تقویتی می خوره ، کتاب های تاریخی می خونه و فیلم های اکشن نگاه می کنه و چند دقیقه ای هم ورزش و نرمش . : خودش توضیحی برای این کارهاش...
-
آقای وقاحت و ایران خانم
شنبه 18 آذرماه سال 1391 10:51
Normal 0 false false false EN-CA X-NONE AR-SA یه عده رفتن پیش ایران خانم عارض شدن که این آقای وقاحت خیلی تاخت و تاز می کنه و چون علاوه بر پررویی پول و پارتی هم داره ، نمی دونیم باهاش چه کار کنیم . ایران خانم گفت نباید می ذاشتین به این جا برسه . حالا هم اگه می خواین از شرش خلاص شین ،کار سختیه ولی نشدنی نیست . بعد هم یه...
-
آقای وقاحت
جمعه 10 آذرماه سال 1391 13:59
Normal 0 false false false EN-CA X-NONE AR-SA آقای وقاحت داشت با ماشین آخرین مدلش توی یه خیابون باریک با سرعت صد، ورود ممنوع می رفت ، که زد به یه پسربچه دوچرخه سوار . بچه پرت شد کنار و افتاد روی دوچرخه درب و داغونش . یکی دو نفر از اهالی دویدن طرفش. شیشه رو کشید پایین و داد زد تقصیر شماست که بچه هاتون تو خیابونه ولون ....
-
ایران خانم در صحرای کربلا
یکشنبه 5 آذرماه سال 1391 17:58
Normal 0 false false false EN-CA X-NONE AR-SA ایران خانم بیرون یکی از خیمه ها نگران صحنۀ جنگ بود که ، تو لشکر دشمن چهرۀ آشنایی دید ... بله فرمانده اونها خیلی شبیه کدخدای ده بود . از اون دور ها هم یه چیزی شبیه برج میلاد دیده می شد .