-
بوی گند
شنبه 10 شهریورماه سال 1397 15:37
خداوند : این بوی گند چیه از سمت کرۀ زمین میاد ملک مقرب: قربان این بو از سمت ایران زمین به مشام مبارک می رسه خداوند :اینحا که گلستان بود قبلا ؟ ملک مقرب : قربان حالا شده گُ- هِ- ستان. خداوند : برید یه کاری بکنید . ملک مقرب : قربان بنا است یکی از خود زمینی ها اوضاع اونجا رو درست کنه . خداوند: مراقبت کنید زودتر مشکل حل...
-
دیو و دلبر
پنجشنبه 8 شهریورماه سال 1397 10:32
تقدیم به دلبرم ، ایران خانم ایران خانم : از جون من چی میخوای دیو : دوستت دارم عاشقتم ایران خانم :دوستم داری و این بلاها رو به سرم آوردی. دیو : آخه عاشقتم . ایران خانم : عاشقمی و دار و ندارم رو غارت کردی ؟ عاشقمی و به روم اسید می پاشی؟ عاشقمی و پسرام و دخترامو سر به نیست می کنی؟ دیو : دست خودم نیست ، طبیعتمه . ولی به...
-
حاج آقا ول کن
سهشنبه 6 شهریورماه سال 1397 04:07
ایران خانم : حاج آقا نکش ، نکش ، ول کن پاره میشه ، این مختصر ایمونمون هم که باقیه از دست میره . حاج آقا : چی رو نکشم ، چی رو ول کنم ؟ ایران خانم : حاجی، این نخ ارتباط من با خدا که چهل سال پیش محکم و به کلفتی یک ریسمون ضخیم بود ، تو به نمایندگی از خدا اونقدر کشیدیش که الآن به نازکی یه تار مو شده . دیگه اگر هرکاری بکنی...
-
از سکاها تا سگ ها
جمعه 2 شهریورماه سال 1397 23:11
سکاها اسکندر تازیان مغول تیمور ازبکان افاغنه روس ها انگلیس ها همه روی هم، با ما آن نکردند که شما . گویا تیر خلاص را بر ما شما می خواهید زد ، امید که خوابتان تعبیر نگردد .
-
خواستگاران بین المللی ایران خانم !!!!!
جمعه 26 مردادماه سال 1397 00:11
ایران خانم راجع به حال و احوال این روزاش گفته والله انگار از این بهتر نمی شه ، چون ترامپ کیسه-ام می کشه ، پوتین لیف و صابونم میزنه ، خانم ترزا می سرم رو شامپو میکنه ، شی ( رهبر چین) هم خشکم می کنه . آخر سر هم خانم موگرینی موهامو سشوار میزنه و آرایشم میکنه . ولی راستش از اینکه سر پیری این همه خواستگار بین المللی پیدا...
-
گفتگوی مصلح و حاج جبار
چهارشنبه 24 مردادماه سال 1397 18:39
مصلح: آقای قدرتلو والله گناه داره ، چرا این پرنده های زیبا رو تو قفس زندانی کرده ای و انداخته ای تو اطاق تاریک ؟ حاج جبار : تو نمی فهمی ، مصلحت نیست . اگر آزاد باشند ، مثل اون دفه چهچه میزنند و همۀ پرنده ها رو هوایی میکنن ، آسایش و امنیت من به خطرمیفته. مصلح: این همه کلاغ که مدام قار قار میکنن آسایش شما به خطر نمی...
-
یکی بود یکی نبود
دوشنبه 22 مردادماه سال 1397 00:30
یکی بود یکی نبود ، غیر از ناخدا هیشکی نبود "گرچه بودن مردمی اما پیش چشم ناخدا داخل آدم نبودن". گرگای دست آموز ناخدا ، شنگول و منگولا رو جلو چشم همه درسته میخوردن و یه آبم روش. بُزای زنگوله پا به علامت اعتراض زنگوله هاشون رو تکون می دادن و یه راست میرفتن تو سیاهچالا. باور کنید قصۀ ما راست بود و ناخدا هرچه دلش...
-
تلخکامی مزمن
یکشنبه 21 مردادماه سال 1397 00:37
بیمار: دکتر جان مدتیست مزه دهان ما خیلی تلخ شده و اذیتمان میکند. دکتر: چند وقت است که چنین حالی دارید؟ بیمار:راستش یه سی چهل سالی میشه دکتر : از اول چنین تلخ بود ؟ بیمار:نه خیر .راستش ما کودک که بودیم مزۀ دهانمان ملس بود، بزرگتر که شدیم مزۀ دهانمان شور شد به صورتی که در جوانی خیلی شور شد و اذیتمان می کرد . دکتر : جالب...
-
درد بی درمان ایران خانم
شنبه 20 مردادماه سال 1397 03:01
رفته بودم عیادت ایران خانم . شنیده بودم خیلی مریضه . وقتی دیدمش یه تیکه پوست و استخون بود که توی یه رختخواب کثیف ولو شده بود . حالشو که پرسیدم ، با صدایی که انگار از ته چاه در میومد گفت ننه گرفتار درد بی درمون شدم . پرستارش که مشکوک می زد گفت دچار یک سرطان نادر شده که هیچ درمونی نداره . وقتی خیلی کنجکاوی کردم که این...
-
این روشن فکرا
پنجشنبه 18 مردادماه سال 1397 01:58
اولی: چرا مقابله این قدر سخت شده ؟ دومی : برای اینکه شناخت درستی از ویژگی ها و عملکرد "اینا" نداریم. اولی : در این مورد خاص نظرت چیه ؟ دومی: باید حد اقل این خصوصیت "اینا" رو در نظر داشته باشی : -کسانی که پل های پشت سرشون رو خراب کرده و امکان عقب نشینی و فرار نداشته باشند ،تا پای جان مقاومت می کنند...
-
اون چهارمی
جمعه 12 مردادماه سال 1397 17:55
اولی: دار و دستۀ "جبار قدرتلو " چرا اینقدر شیطان صفت و وقیح هستند ؟ دومی: نتیجۀ مفتخوری بلند مدت از مال مردم و قدرت غیر پاسخگو همینه . سومی : سکوت و مماشات ما سه نفر هم در این روند خیلی موثر بوده . چهارمی : ایوالله ، خیلی هم ممنون . اولی: این آغاسی نبود ؟ دومی: نه جانم ،این خود "جبار قدرتلو " بود ،...
-
کشتی زیبای پرسیکوس
چهارشنبه 10 مردادماه سال 1397 17:50
: اون کشتی زیبای پرسیکوسه که داره غرق میشه ؟ : آره ، بیین چقدر هم درهم شکسته . : کاپیتانش کیه؟ : ایلیا بانجی معروف به کج دست . : این همون کسی نیست که کشتی رو به این گرداب کشیده ؟ : بله ، الآن هم که باید خیلی پیر باشه . : هم پیره و هم بیمار . برای همین هم کنترل کشتی افتاده دست یک عده بیعرضه تر از خودش . : از تو کشتی هم...
-
مشکل آقای ایکس
جمعه 5 مردادماه سال 1397 22:17
: این معادلۀ هزار مجهول رو چه جوری حل کنیم ؟ : من بلدم بگم؟ :بگو؟ :هرچی هست زیر سرِ ایکسه ، اونو وردار ببین چی میشه :خوب ... ایوای !! همۀ مجهولای دیگه حل شدن . :فقط مشکل اینه که ایکس رو چه جوری از معادله حذف کنیم . : پس رو این تمرکز می کنیم .
-
خط قرمز جبًار
سهشنبه 2 مردادماه سال 1397 18:53
جبار قدرتلو : هورا ....من زودتر از همه از خط عبور کردم من برنده شدم . داور : متاسفم آقای جبار ، بعد از ماراتون طولانی چند ساله ، مسیر رو سر و ته و برخلاف جهت دویدی ، این خط قرمز بود که از آن عبور کردی، خطی که باید از آن رد می شدی خط سبز بود . جبار قدرتلو : ای وای ، حالا چه کنم ؟ داور : جونت در خطره ، از اون لیوان دوای...
-
فرق ما با اینا
یکشنبه 31 تیرماه سال 1397 22:57
مغول : میدونی فرق ما با اینا چیه ؟ مورخ : نه مغول : ما اومدیم و کندیم و سوختیم و کشتیم و بردیم و رفتیم ، اینا همۀ این کارا رو کردند ولی ............ مورخ : ولی چی؟ مغول : بیا در گوشت بگم ...ولی.... نرفتند . مورخ : گل گفتی . اینو تو تاریخ می نویسم .
-
اینا مردن ؟؟؟؟؟
جمعه 29 تیرماه سال 1397 16:05
اولی : اینا مُردن ؟ دومی : نه مگه نمی بینی راس راس راه می رن ؟ اولی : آخه یه جوری به نظر میان . دومی : راستش اینا یه مریضی دارن اولی : چی ؟ دومی : دچار مرگ ذهنی و احساسی هستن . اولی : این چه بیماریه ؟ دومی : به قول سعدی از انسانیت به " خور و خواب و خشم و شهوت " بسنده کردن .
-
ضحاک ، آرش ، کاوه ، فریدو ن و مردم
پنجشنبه 28 تیرماه سال 1397 00:12
فریدون : کجا بودی کاوه ؟ دیر کردی. کاوه : رفته بودم به آرش بگم تیر اول رو پرتاب کنه. فریدون : پرتاب کرد ؟ کاوه : بله ، یک تیر شعله ور به سمت کاخ ضحاک . فریدون : پس بیا بریم کار این مار دوش ستمگر رو تمام کنیم کاوه : بریم ، مردم هم منتظر حرکت ما هستند .
-
فشار
دوشنبه 25 تیرماه سال 1397 00:56
بی انصاف اینقدر فشار نده جدی جدی دارم خفه میشم یکی بیاد کمک ؟؟؟
-
دَوالپا
سهشنبه 19 تیرماه سال 1397 15:36
: این کیه رو دوشِت سواره؟ : این دَوالپاست . : من فکر میکردم دوالپا افسانه است. : منم همین فکرو میکردم . : حالا چه جوری شد گیرش افتادی ؟ :همین طوری که تو افسانه ها اومده به شکل پیرمرد معلولی گوشه ای افتاده بود و کمک میخواست برسونمش به خونه . : خوب ؟ : هیچی ، سوار کولم کردم که برسونمش، به مقصد که رسیدیم ، دیدم محکم...
-
این هم جناب شیطان
یکشنبه 17 تیرماه سال 1397 19:56
: بالاخره بعد از چهل سال تلاش تونستی با شیطان ملاقات کنی ؟ : بله ، اما !!!! : اما چی؟ : بماند !!!!! : چرا از اول تصمیم گرفتی دنبال شیطان بری ؟ : چون وعدۀ خدا نسیه بود و وعدۀ شیطان نقد . : سر چی با شیطان معامله کردی ؟ :به ازاء رسیدن به قدرت کامل چیزهای بی ارزشی مثل وجدان و شرف و انسانیت را زیر پا گذاشتم . : راستی شیطان...
-
,والله چه عرض کنم
شنبه 16 تیرماه سال 1397 02:18
: چرا سرت را به دیوار می کوبی؟ :حریف مشکلاتی که با اشتباه خودم بروز کرده نمی شوم ،خودم را تنبیه می کنم. : یعنی طرف های تو اینقدر نیرومند هستند ؟ : نیرومند که چه عرض کنم ، ولی انگار خود شیطان هستند. : ازخدا کمک بگیر ؟ : والله چه عرض کنم وقتی شیطان را هم خودش آفریده . : استغفر الله !!!!!!!
-
سرایدار
جمعه 8 تیرماه سال 1397 00:27
: عجب سرایداری داریم ! خواب بودی؟ : نه : پس چرا این همه سرو صدا کردیم نشنیدی : حالا چه اتفاقی افتاده ؟ : میخواستی چه شود . موتور خانه منفجر شده ،آتش به تمام ساختمان سرایت کرده. : آقا " من دست شما را می بوسم" ببخشید : دیگه برای دست بوسی دیر شده ، گمونم خانه ای نمانَد که تو سرایدارش باشی ،آنهم سرایدار بنگی .
-
فرار نه !!!!!!
سهشنبه 5 تیرماه سال 1397 18:16
: چه خواب سنگینی ، پاشو چرا خوابی؟ : چی شده ؟ :زلزله اومده ، دیوارهای زندان خراب شده : چکار باید کرد، بریم زیر تخت . : نه احمق ،آسمون آبی رو ببین پاشو بریم بیرون. : فرار کنیم ، دوباره مارو برمی گردونند. : چقدر خنگی ، فرار نمی کنیم، برای همیشه آزاد می شیم .
-
یک داستان سادۀ تکراری !!!!!!
شنبه 2 تیرماه سال 1397 17:31
یک ناخدای بی خدایی که در پی جستجوی گنج دستش چلاق شده بود ،در لباس کشیش به شهر ثروتمندِ "ابلهان" آمد و فریبکارانه شد پادشاه آنجا . دیری نگذشت که شروع کرد به چاپیدن اموال مردم و برداشت از خزانۀ شهر و کشت و کشتار تا جایی که آوازۀفقر و بدبختی و مرگ و میر مردم آن شهر در دنیا پیچید . وقتی هم که مردم شهر های اطراف...
-
مُردم از این همه .....
دوشنبه 28 خردادماه سال 1397 01:31
مُردم از این همه تناقض و کج فهمی و موقع نشناسی و بی سلیقگی !!!!!!
-
کدخدا و کیک سرخ
جمعه 25 خردادماه سال 1397 12:41
کدخدا دستور داد به مناسبت عید ، درآشپز خانه اش کیک مخصوصی تهیه و بین اهالی توزیع شود . این کیک به شکل غریبی سرخ رنگ بود. منابع موثق در این باره میگویند کدخدا و آشپزهایش کیک را با دستان خونی تهیه کرده بودند .
-
کیش ,, مات
جمعه 11 خردادماه سال 1397 19:15
: چطور تونستی با دست خالی اونو مات کنی ؟ : دست خالی نبودیم .از قدرت پیاده ها غافل بود . : راضی به پات نشد ؟ : نه هرچی کیش , کیش کردیم باورش نشد که رفتنیه .
-
بختک
دوشنبه 7 خردادماه سال 1397 00:20
: دکترجان چند ساله دائما احساس می کنم بختک سیاه و سنگینی توی خواب افتاده روم و تاب و توانم را گرفته . : چند سالته؟ : شصت سال :چند وقته این حالت در تو بوجود اومد؟ : حدود چهل سال . :عزیزم , این بختکی که تو می بینی واقعیه و در خواب نیست !!!! : باید چه کرد ؟ : بیا نزدیک تا در گوشِت بگم !!!!
-
تفسیر خبر
پنجشنبه 3 خردادماه سال 1397 23:14
کدخدای لجباز ما سر عقل نیامد خان بزرگ منطقه اسبش رو زین کرد کدخداهای روستاهای بزرگ اطراف از حمایت ما جا زدند بیشتر اهالی رفتند تو خونه هاشون و درها رو بستند کدخدا در میدان روستا به دست بوسی خان رفت مردم هم بیرون آمدند و برای خان دست زدند
-
ناجی
سهشنبه 1 خردادماه سال 1397 01:30
- دنبال چی می گردید ؟ - یه ناجی !!! - که چی ؟ - بیاد دستهای ما روتو دستهای هم بذاره!!! - میاد ولی یه شرط داره !!! - چه شرطی ؟ - دستاتون پاک پاک باشه !!! - یعنی چی ؟ - یعنی دست از هرچه غرض و طمع ومنفعت شخصی و گروهی باشه بشوئید؟ - بذار فکر کنیم ببینیم میتونیم !!! - هزار ساله دارید فکر می کنید - نشده - باز هم زمان می...