مهتاب : من خسته شدم میرم بخوابم .
یلدا : کجا؟ بمون کارت دارم .
:خورشید خانم میاد الم شنگه به پا می کنه .
:فکر نکنم بیاد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
:؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!
چند وقت بود گربه با موشه مهربون شده بود و
اونو شریک سفرۀ چرب وچیلی خودش میکرد .
دیروز موش خپل از سوراخش تو نمی رفت !!!!!!
ایران خانم درب و داغون از پزشکی قانونی اومده بود .
زن همسایه کُنسه می داد که این دفعه یه چیزی
بهش بده پا نشه .
: هشیار شده ، دق مرگش می کنم !!!!!!!!!
نقّ ِ بستنی می زد ، بچه.
عاجز شد مادرش . یه استکان شیر و شکر
قرضی از همسایه ،
داد لبنیاتی سر گذر با یه چوب بستنی
بذاره تو فریزرش .
دلم می خواست یکبار دیگه در آغوشش بگیرم
و بگم گریه نکن من اینجام، ولی افسوس ........
باید زودتر می رفتم .
زنم کنار تختم هق هق می کرد .