داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

تک تیر انداز

سر و صدای عجیبی توی ده پیچیده بود

سید ممد افتاده بود جلو و مردم به دنبالش

به سمت خونه کدخدا . کدخدا و دار و دسته اش

بار و بندیل رو بسته بودند و اماده فرار.

ناگهان صدای تیری بلند شد و سید محمد نقش

زمین. مردم فرار کردند. ارباب یه تک تیر انداز

از شهر فرستاده بود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد