داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

روزمره گی و روزمرگی

هر روز از زندگی ما دیگر روز مره گی نیست

روزمرگی است

داستان تنهایی


تنهایی و دل خوش

قلدر خان و خون هایی که شسته

ایران خانم به قلدر خان پیام داده که

درسته سرخی بسیاری از خون هایی

 که ریختی از دستات پاک نمیشه ولی

ما حواسمون به مظلومیت خون هایی

ریختی و از روی دستات پاک کردی

 هم هست.

دَبّۀ قلدر خان

Aluminium 1930s Somerset Reclamation Radstock Bath Wells South West Home  Living

قلدر خان یه دَبّۀ کهنۀ آلومینیومی داره

که هر موقع اوضاش خیط میشه  یه چیز

تازه ای از توش درمیاره .

برا همینم  هرچند وقت که قلدر خان

تو هچل میفته و مجبور میشه موضعش

رو عوض کنه  اهالی کوچه میگن باز 

دبه کرده.

عجله و اجل


من: عجله کن، تلفات ما  داره خیلی بالا میره

او : عجله همیشه همین طوره خطرناکه

من: پس چه کنیم؟

او: دِقّش می دیم تا زودتر اجلش برسه