: آه
:هیس
:آخ
:ساکت
: وای
:خفه
****
:های
:هوی
:ترق
:تروق
و مدتی سکوت
تا دوباره
عزرائیل : بیا بریم
سلطان : نه نمیام
-: نمیشه
- : جلاد ، بیا گردن عزرائیل را بزن
چند ثانیه بعد :
آدم : چرا جلوی چشم نامحرم ،لخت
توی باغ می چرخی ؟
فریادی در بلندگو :
حالا دیگه ما نامحرمیم ؟ بفرستش بیاد پیشمون .
کلاغی از حسادت کبکی را کور کرد