داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

قلدر خان، ورشکسته به تقصیر

کلانتر شهر که میدونه قلدر خان تمام

سرمایه اش از جمله آبرو، شرف ، وجدان

 ، اخلاق  ، مشروعیت و مقبولیت خودش

 رو از دست داده و باید ورشکسته به

 تقصیر اعلامش کرد ، با وجود درخواست

  مردم ، هنوز هم حاضر نیست این

 این موضوع رو رسما اعلام کنه .

چرا نمی دونم ؟

 

پیغام قلدر های چین و ماچین

چند روز پیش یکی از دوستان قلدر خان که

از سفر چین و ماچین برگشته بود، پیغوم

محرمانه ای از قلدرهای آن حوالی برای

قلدرخان ما آورد.  حالا  قلدرخان بعد یک

عمر مردم آزاری ، داره می ره خونۀ تک

تک همسایه ها و با دادن کادوهای گران

قیمت از اونها حلال بودی میخواد.

معلوم نیست این بار میخواد چه کلکی 

سوارکنه.

تاب بازی قلدر خان

قلدر خان سر پیری هوس تاب بازی کرده

یکی نیست بهش پیری !  تو  دیگه تاب این

بازی ها رو نداری.  دیگه دورۀ این ملّق

بازیا گذشته.  ولی خودمونیم ، همشهریات

 امیدوارن این آخرین شاهکارت باشه.

الا لعنة الله..............................

قلدر خان اینجا ، اون جا ، همه جا

قلدر خان که یه عمر کارش سرک

کشیدن دزدکی تو خونۀ همسایه های

دور و نزدیک بود. حالا که همه  پیش

کلانتر شهر شاکی شدن، احساس خطر

کرده  که میخوان از شهر بیرونش کنن

ایلچی فرستاده دارالحکومه با یه توبه

نامه شداد و غلاظ و شتیل درست و

حسابی که دوسیه رو  ندید بگیرن. 

قلدر خان و نسل زد

نسل زد : آهای قلدر خان تو چرا از ما متنفری

قلدر خان : برای اینکه سرتق و سرخود و حرف گوش

             نکن هستید و مزاحم آرامش ما می شوید

نسل زد: یعنی چی؟

قلدر خان : یعنی  خواسته های ما رو  طابق النعل

            بالنعل اطاعت نمی کنید.

نسل زد: دیگه چی؟

قلدر خان : یعنی اوامر ما رو بدون اما و اگر  اجرا نمی کنید.

نسل زد: دیگه فرمایشی ندارید

قلدر خان : نه برید خفه شید و گم شید و گرنه............

 

فریادهای تند و تیز و شعارگونه در کوچه و خیابان میپیچد