خان از وقت و بی وقت خوندن خروسای ده
که چرتش رو پاره می کردن کلافه بود
یه روز این خبر تو ده پیچید که روباها و شغالا
شبانه تمام خروسای ده رو تکه پاره کردن
بعد یه خروس کوکی توی میدون ده نصب کردن
و مقدار زیادی خروس قندی بین رعایا تقسیم .
سر سال، سحری بود که باز چرت خان پاره شد
کروه کرِ خروس های جوان یک صدا می خواندند
آنروز، خان، به شهر فرار کرد و خروس کوکی ناپدید شد