داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

آقای وقاحت و ایران خانم


یه عده رفتن پیش ایران خانم عارض شدن که این آقای

وقاحت خیلی تاخت و تاز می کنه و چون علاوه بر پررویی

پول و پارتی هم داره ، نمی دونیم باهاش چه کار کنیم .

ایران خانم گفت نباید می ذاشتین به این جا برسه  .

حالا هم اگه می خواین از شرش خلاص شین ،کار سختیه

ولی نشدنی نیست . بعد هم یه رهنمودهای" درگوشی"

به اون ها داد که فعلا ما خبری ازش تداریم .

آقای وقاحت

آقای وقاحت داشت با ماشین آخرین مدلش توی یه خیابون باریک

با سرعت صد، ورود ممنوع می رفت ، که زد به یه پسربچه

دوچرخه سوار . بچه پرت شد کنار و افتاد روی دوچرخه درب و

داغونش . یکی دو نفر از اهالی دویدن طرفش.

شیشه رو کشید پایین و داد زد تقصیر شماست که بچه هاتون

تو خیابونه ولون . بعد آروم تر گفت نترسین زنده میمونه .

اون وقت یه چک پنجاهی انداخت بیرون و در میون حیرت

مردم گاز داد و رفت .  

 

 

ایران خانم در صحرای کربلا

 

ایران خانم بیرون یکی از خیمه ها نگران صحنۀ جنگ

 بود که ، تو لشکر دشمن چهرۀ آشنایی دید ...

بله فرمانده اونها خیلی شبیه کدخدای ده بود .

 از اون دور ها هم یه چیزی شبیه برج میلاد دیده

 می شد .