داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

امواج


 

امواج را می دید که چگونه صخره های


ستبر ساحل را  ذره ذره سوراخ می کنند ،


؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


یاد تأثیر امواح انسانی  در روزهای جنگ


و در مبارزات اجتماعی  افتاد .!!!!!!!!!!!!!!

شگرد پیروزی


 

  دشمن را وادار می کردیم در تعقیب ما

همۀ پل ها را پشت سرش خراب کند .

 تا سر انجام در میدان مین عظیمی به تله افتاد .  

تکلیف روشن

شب اول قبر  منتظر نکیر و منکر  بود

یهو دید رئیسش اومد و گفت  پاشو  با هم بریم

: کجا

:جهنم

: سوال و جواب ؟

روشنه  . 

دکتر جکیل و مستر هاید



 

در سر زمینی که حاکمانش "مستر هاید "بودند


ولی ادای "دکتر جکیل" رو در می آوردند


مردم فرجام "دکتر جکیل " را خودشان رقم زدند

دروغ چرا ؟


 

 

 :آخه یکسره دروغ میگفت .

: چرا  ؟

:برای پوشوندن کثافتکاریاش .

:عکس العملت ؟

: سکوت و بغض .

: تا حد انفجار ؟

:   بله  ، مثل بمب ساعتی .

: راهی دیگه ؟

: ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟