:ولم کن برو ،مهرم حلال ، جونم آزاد
:نه نمیشه ، مهرت که هیچ ، جونتم ؟؟؟
نه .باید تا زنده ای برام خدمت کنی ،
عین یه برده .!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
در سرزمین افسانه ای سراپایرا ، برای اولین بار
اژدهای بی هماوردی پیدا شد که همه چیز را
خورد و آتش زد . چه کردند مردمانش ؟؟؟؟؟
:نظرتان دربارۀ آزادی ؟
: بسیار ضروریست و گرنه ما نمی توانیم
هر کار دلمان بخواهد بکنیم .
:مخالف ؟
: ندارم ، چون یا مرده اند یا مجرمند و محبوس
یا فراری .
در میان کف زدن های حضار ، شهردار مَد سیتی
از تندیس الهۀ شرم پرده برداری کرد
مجسمه ، یک خانم برهنه و زیبا را هنرمندانه
نمایش می داد .
این چندمین بیمار مبتلا به تهوع بود
که به بیمارستان می آوردند . علت اصلی :
تکرار ِ مشاهدۀ دروغ و فریب و زندگی به
قیمت ِ هر حقارت و ستمی ،