داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

عجله و اجل


من: عجله کن، تلفات ما  داره خیلی بالا میره

او : عجله همیشه همین طوره خطرناکه

من: پس چه کنیم؟

او: دِقّش می دیم تا زودتر اجلش برسه

پشت گرمی قلدر خان به پلدر خان

یه آقایی به اسم پُلدر خان تو خیابون  بالایی

ما مدتهاست بساط خیلی مفصلی  راه انداخته

 و از همۀ اهالی اونجا نسق می گیره

چند وقته اهالی کوچۀ ما فهمیدن این همه

 شیطنت و آزار و اذیتی که قلدر خان  می کنه

از اون یارو خط میگیره و پشت گرمیش به 

پُلدر خانه.

تازگی ها که تو خیابونای اون طرفا دعوا شده

پلدر خان کمتر میرسه هوای قلدر خان رو

داشته باشه. برا همینم قلدر خان ، پشت پرده،

دنبال یه ارباب تازه میگرده.

قلدر خان در اجلاس سران


در اجلاس مخفیانه سران شیاطین عالم

ابتدا شیاطین سرخ و زرد از این که قلدر خان

دروازه های شمالی و جنوبی شهر را به رویشان

باز کرده است  و شیطان سفید یا همان شیطان

اکبر هم از این که چهل سال است اوضاع شهر

 را مطابق سیاست های او به هم ریخته است ،

 تشکر و حمایت کامل خود را از او اعلام کردند

 و نشان شیطان اعظم را تقدیمش نمودند.