داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

اقشار مختلف حیوانات آدم نما

توصیف اقشار مختلف مردم ما:


عده ای سگ دو می زنند


عده ای خر حمالی می کنند


عده ای گنجشک روزی هستند


عده ای سرشان را مثل کبک

کرده اند زیر برف


 

عده ای مثل بز اخفش بدون درک ،

سرشان را به علامت تایید می جنبانند


 

عده ای مثل گاو سرشان را کرده اند

 توی آخور  و به دیگران کاری ندارند


 

عده ای هم مثل خرس می خورند

 و می خوابند و ...

 

بقیه راشما بگویید .....

اف- اِی-تی- اف

اولی : دستات چرا سیاهه

مش جبار : از بس پول کثیف شمردم

اولی : قراره دیگه از این خبرا نباشه ،

          برو دستات رو بشور

عامی و عالم

 

معلم اکابر : پدر جان  برو خونه استراحت کن

دیگه  لازم نیست بیای پیش من .

مشدی: چرا  ؟ من که هنوز چیزی یاد نگرفتم

معلم اکابر : برای این که بعد از چهل سال

نتونستی یه الفبای انسانیت  رو یاد بگیری.

مشدی : وقتی میگم این جوونای فکلی

عامی هستن مردم باورشون نمی شه .

معلم  اکابر : باشه مشتی ما عامی و  شما

عالم .  برید برای مردم شکل مار بکشید .

دوستاقبان

زندانی : تو دوستاقبان جدیدی ؟

دوستاقبان: آره

زندانی: اون یکی چی شد ؟

دوستاقبان: اونم رفت پیش نفر قبلیش

زندانی : میدونی  من تو این چل سال زندونم

سر چندتا دوستاقبان و خورده ام هنوز زنده ام .

دوستاقبان: شنیده ام

زندانی : نترسیدی تو رو هم زیر خاک کنم

دوستاقبان :  ایندفعه منو فرستادن کلکت رو بکنم.

زندانی : من یه گنجی دارم که اگه کاریم نداشته

باشی آدرسشو بهت میدم

دوستاقبان: این کلکا دیگه کهنه شده

زندانی : بیا این یه کیسه سکۀ طلا رو به عنوان

اشانتیون بگیر

دوستاقبان : اینو از کجا آوردی؟

زندانی: تو به اینش کاری نداشته باش.

اهل معامله هستی ؟

دوستاقبان در حالی که محتویات کیسه را

بررسی می کرد: هستم

زندانی: پس هر ماه یه کیسه پیش من داری

دوستاقبان : ولی باید ببینم این کیسه ها

رو از کجا می اری

زندانی زیر لب گفت: اون یکی ها میخواستند

همین رو بفهمند عمرشون وفا نکرد !!!!!!

 

اندر احوالات مش جبار قدرتلو

ایران خانم: چطوری مش قدرت این کبودیا

 چیه تو سر و صورتت؟

مش قدرت  جبارلو: میبینی که لاتای محل

باهام چیکار کردن.

ایران خانم : هی بهت گفتم با گنده تر  از

خودت طرف نشو .

مش جبار : آخه ما جلو اهل و عیال آبرو داریم .

ایران خانم : چه آبرویی ؟ حالا نیای  به تلافی ،

دوباره این بیچاره ها رو بگیری زیر مشت و لگد .