داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

دنیا گشت

با صدای خشن راننده از خواب پرید :

- خانم آخرِ خطه ، پیاده شین

  پیر زن زیر لب گفت :

- چه زود رسیدیم

با زحمت از اتوبوس پیاده شد و نگاهی به اطراف

انداخت . بیابان برهوت و یک تابلوی رنگ و رو رفته

که روی آن نوشته بود : شرکت سیر و سفر دنیا گشت

مبدا – تولد ، مقصد - مرگ

غم غربت قناری

 

 

پیر مرد وقتی احساس کرد حالش خیلی بده اومد

تا قناری رو آزاد کنه ولی دستش رو که به قفس

رسوند افتاد . قفس هم با او به زمین خورد.

در اثر شدت پرتاب در قفس باز شد . قناری که

کمی گیج شده بود ،  بعد چند لحظه خودش رو

 از لابلای میله ها خلاص کرد . چند لحظه ای

روی صورت پیرمرد نشست و آواز خدا حافظی

خواند.  اما به زودی رویای آزادی رو فراموش کرد.

پنجره ها بسته بود. زندانش کمی بزرگتر شده بود.

بیچاره در اون غم غربت چندان دوام نمی آورد .

 

عفو ملوکانه

 

در حیاط زندان یک دوجین اعدامی با چشم بند و دست بند

و پابند و طناب به گردن روی چهار پایه منتظر لحظۀ پایان

بودند . در یک آن همه آویزان شدند و فقط چند ثانیه بعد

همه را پایین آوردند که حکم اعدام آن ها به حبس طولانی

مدت تبدیل شده است .

در مینی بوسی که آنها را به زندان می برد کاغذهای کوچکی

بین آنها توزیع شد که آگر همکاری می کنند روی کاغذ علامت

بعلاوه و گرنه علامت منها بگذارند .

خبر عصر  : دوازده مجرم امنیتی محکوم به اعدام مورد

عفو  قرار گرفتند .

خبر فردا صبح: یک مینی بوس به دره سقوط کرد و آتش

گرفت. یازده نفر سوختند و یک نفر به طور معجزه  آسایی

نجات یافت.جنازۀ سوختگان قابل شناسایی نیست .