داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

بوی گند قدرت


 مجید : کجا بودی جواد خیلی وقته سر به ما

               نمی زنی

جواد: گرفتارم والّا

مجید : خدا بد نده ، چه گرفتاری

جواد :نه. منظورم اینه که یه کار نون و آب دار ولی

              سنگین گیرم اومده

مجید : خوب، به سلامتی ، کجا کار می کنی ؟

جواد : ( با کمی تردید و من و مون ) توی دربار

            کار می کنم

مجید:  توی دربار یا برای دربار ؟

جواد مگه فرقی هم میکنه؟

مجید : شایدم نه. ولی یه چیزی بگم بدت نمیاد.

جواد :نه بگو. من و تو این حرفارو نداریم

مجید: چه مدّتیه حموم نرفتی

جواد : امروز صبح دوش گرفتم .چطور مگه

مجید : راستش بوی خیلی بدی میدی

جواد: عجیبه

مجید : نه جواد جان عجیب نیست . این

             بوی گند قدرتسراست که توش یا

             براش کار می کنی و ازبوی توالت

            همگانی هم  زننده تره

 ( لحن جواد تغییر می کند و خشن و

               آمرانه می گوید):حالا هرچی هست، فوری

           پاشو ببریمت حموم که خوب مشت و

          مالت بِدن تا معنی بوی گند قدرت رو

       بفهمی.

 

تاکسی دربست


مسافر – تاکسی تاکسی ، دربست آزادی

راننده - اون طرفا راهو بستن .

مسافر- از انقلاب نمیتونی بری تا نزدیکاش؟

راننده – مثل این تو باغ نیستی،  انقلاب هم نا امنه

مسافر – پس چی کار کنم

راننده – بیا از ستاری بریم طرف فرودگاه.

مسافر- که چی

راننده - از اونجا پیاده برو آزادی

مسافر- برو بابا طرف فرودگاه که اصلا نمی رم.

راننده - بیا از بزرگراه لشکری و فتح بریم

مسافر-  خیلی خوبه . بریم بابا ایوالله

 

خروس لاری

جلال :یه خروس لاری خیلی جَلد داشتی چی شد ؟

جلیل: همسایه ها نامردا سربه نیستش کردن .

جلال : چرا؟

جلیل: میدونی که میرفت خونه های اطراف به

        مرغای همسایه ها سر میزد!!! برای منم

        تخم دوزرده میاورد. کسی هم جرأت نمی کرد

        بهش چپ نگا کنه . انگار از دستش عاصی

        شده بودن.

جلال : خیلی حیف شد انگار .

جلیل :آره والّا ناکسا سرش رو بریده بودن انداخته

           بودن پشت در خونه مون.

 

 

کبوترانی که دوباره به دام صیاد افتاده اند

کلاغ : چرا گریه می کنی ؟

طوقی : می بینی که دوباره اسیر تور  یک

صیاد بی رحم دیگری شده ایم و این دوستان

کبوتر من هماهنگ نمی شوند تا تور را از جا

بکنیم و به جای امنی پرواز کنیم و از موش

زیرک کمک بگیریم.

کلاغ : نگران نباش لشکر موش های زیرک

و کلاغ های باهوش برای کمک در راهند.

شما هم رو کبوترا بیشتر کار کن.