مجید : کجا بودی جواد خیلی وقته سر به ما
نمی زنی
جواد: گرفتارم والّا
مجید : خدا بد نده ، چه گرفتاری
جواد :نه. منظورم اینه که یه کار نون و آب دار ولی
سنگین گیرم اومده
مجید : خوب، به سلامتی ، کجا کار می کنی ؟
جواد : ( با کمی تردید و من و مون ) توی دربار
کار می کنم
مجید: توی دربار یا برای دربار ؟
جواد مگه فرقی هم میکنه؟
مجید : شایدم نه. ولی یه چیزی بگم بدت نمیاد.
جواد :نه بگو. من و تو این حرفارو نداریم
مجید: چه مدّتیه حموم نرفتی
جواد : امروز صبح دوش گرفتم .چطور مگه
مجید : راستش بوی خیلی بدی میدی
جواد: عجیبه
مجید : نه جواد جان عجیب نیست . این
بوی گند قدرتسراست که توش یا
براش کار می کنی و ازبوی توالت
همگانی هم زننده تره
( لحن جواد تغییر می کند و خشن و
آمرانه می گوید):حالا هرچی هست، فوری
پاشو ببریمت حموم که خوب مشت و
مالت بِدن تا معنی بوی گند قدرت رو
بفهمی.
مسافر – تاکسی تاکسی ، دربست آزادی
راننده - اون طرفا راهو بستن .
مسافر- از انقلاب نمیتونی بری تا نزدیکاش؟
راننده – مثل این تو باغ نیستی، انقلاب هم نا امنه
مسافر – پس چی کار کنم
راننده – بیا از ستاری بریم طرف فرودگاه.
مسافر- که چی
راننده - از اونجا پیاده برو آزادی
مسافر- برو بابا طرف فرودگاه که اصلا نمی رم.
راننده - بیا از بزرگراه لشکری و فتح بریم
مسافر- خیلی خوبه . بریم بابا ایوالله
جلال :یه خروس لاری خیلی جَلد داشتی چی شد ؟
جلیل: همسایه ها نامردا سربه نیستش کردن .
جلال : چرا؟
جلیل: میدونی که میرفت خونه های اطراف به
مرغای همسایه ها سر میزد!!! برای منم
تخم دوزرده میاورد. کسی هم جرأت نمی کرد
بهش چپ نگا کنه . انگار از دستش عاصی
شده بودن.
جلال : خیلی حیف شد انگار .
جلیل :آره والّا ناکسا سرش رو بریده بودن انداخته
بودن پشت در خونه مون.
کلاغ : چرا گریه می کنی ؟
طوقی : می بینی که دوباره اسیر تور یک
صیاد بی رحم دیگری شده ایم و این دوستان
کبوتر من هماهنگ نمی شوند تا تور را از جا
بکنیم و به جای امنی پرواز کنیم و از موش
زیرک کمک بگیریم.
کلاغ : نگران نباش لشکر موش های زیرک
و کلاغ های باهوش برای کمک در راهند.
شما هم رو کبوترا بیشتر کار کن.