داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

خواب و حسرت

:چند وقته پیدات نیست.

:خونه نشینم و می خورم و می خوابم

:پس چرا این قدر لاغر شدی ؟

: آخه می دونی چی می خورم ؟ 

:ها ؟

:حسرت روزای خوش دهه های چهل و پنجاه رو.

:خوابت چی ؟

: مدام خواب آزادی رو می بینم.

ایران خانم مرده

: چرا سیاه پوشیدی؟

:خبر نداری؟

:از چی؟

:که ایران خانم مرده .

:کی؟

:دیروز

: ولی من دیشب پیشش بودم، حالش خوب بود.

: نگرفتی؟

: چی رو؟

:که ایران خانم از وقتی خفقان گرفته و حرفی

نمی زنه از نظر ما  مرده .

: اگر این طوری حساب کنی همۀ ما مرده ایم.