داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

هشتاد ملیون دلار

قاضی : با استفاده از خیار غبن من این معامله

 باطل اعلام می کنم . بروید همۀ شما آزادید.

جمعیت یکصدا : هورا، هورا ، هورا

یکی از آزاد شدگان درِ گوش وکیل می گوید : چطور

قاضی را راضی کردید که این دفعه به نفع ما رای دهد؟

وکیل : همان نفری یک دلار که از شما گرفتم ، کار ساز

شد. دیگر نتوانست از خیر هشتاد ملیون دلار بگذرد .

پایان ره بسیار نزدیک است

     


 نهایة الطاغیة قد اقتربت

اولی - چرا این دفعه پیامتو به عربی نوشتی .

دومی - برای اینکه یه خرده عربی بلده می فهمه .

اولی - کی ، چی می فهمه ؟

دومی - همون که داره شدیدا تلاش می کنه

         که غرق نشه .

اولی – آها میبینم کشتیش سوراخ شده و تو

          گرداب افتاده .

دومی –  عجب رویی داره که تو این حال

          هم داره هارت و پورت می کنه.

اولی – ولی دلم براش می سوزه .

دومی- چرا؟

اولی – برای عاقبتش : الی جهنم و بئس المصیر

دومی – اون که  با کاراش نشون داد به این

          چیزا باور نداره .

اولی – ما که داریم .

 

جوجه را گربه پس نخواهد داد

  

یادتونه قدیما تو کتابای دبستان  این

 شعر پروین اعتصامی رو خونده بودیم :

گفت با جوجه مرغکی هشیار
که ز پهلوی من مرو به کنار
گربه را بین که دم علم کرده
گوشها تیز و پشت خم کرده
چشم خود تا به هم زنی بردت
تا کله چرخ داده‌ای خوردت
جوجه گفتا که مادرم ترسوست
به خیالش که گربه هم لولوست
گربه حیوان خوش خط وخالیست
فکر آزارجوجه هرگز نیست
سه قدم دورتر شد از مادر
آمدش آنچه گفته بود به سر
گربه ناگاه ازکمین برجست
گلوی جوجه را به دندان خست
برگرفتش به چنگ و رفت چو باد
مرغ بیچاره از پیش افتاد
گربه از پیش و مرغ از دنبال
ناله‌ها کرد زد بسی پر و بال
لیک چون گربه جوجه را بربود
نالهٔ مادرش ندارد سود
گر تضرع کند وگر فریاد
جوجه را گربه پس نخواهد داد


نمیدونم چرا وقتی بزرگ شدیم

حواسمون پرت شد و جوجۀ

" قدرت" را دودستی تحویل گربۀ

خوش خط و خال دادیم حالا چهل

 ساله هرچی التماس و فریاد

می کنیم نمیتونیم پسش بگیریم

تازه جوجه که هیچ ، موندیم خودمون

 رو چه جوری نجات بدیم.

عجب گربه ای بود ،  خدا نصیب

گرگ بیابون نکنه.

پیدا کنید سومی را

اولی : کارش چیه که پولش از پارو بالا میره ؟

دومی: می گیره می کوبه

اولی :نفهمیدم .چی رو می گیره ، چی رو می کوبه ،

دومی : هرجا ابادی باشه  به زور تصاحب میکنه ، خراب می کنه

اولی : خوب درآمدش کجاست :

دومی :میفروشه به اونایی که می سازن

اولی: کیا میسازن؟

دومی : اونایی که میفروشن

اولی: کیا میفروشن ؟

دومی : همونایی که میگیرن میکوبن.

آمبولانس آژیر کشان اولی را به تیمارستان میبرد.

پیدا کنید سومی را   !!!!!


 

شتر

حاکم : دستور بده چند تک تیر انداز

              اطراف قصر مستقر شوند تا هر

          شتری که احیانا نزدیک   شد بزنند.

داروغه : قربان  ، شتر را  بزنند؟

حاکم : بله چون  ذلیل مرده ،حاکم

                قبلی را خواب دیدم که

             می خندید  و می گفت بالاخره

            این شتر در خونۀ تو هم خوابید .

داروغه : عجیبه .اتفاقا نگهبانان خبر

          آورده اند که یک قطار30 نفرۀ شتر

           از دیشب پشت دروازه خوابیده اند.

حاکم : یعنی کار از کار گذشته؟

داروغه: چه عرض کنم قربان .