حاکم : دستور بده چند تک تیر انداز
اطراف قصر مستقر شوند تا هر
شتری که احیانا نزدیک شد بزنند.
داروغه : قربان ، شتر را بزنند؟
حاکم : بله چون ذلیل مرده ،حاکم
قبلی را خواب دیدم که
می خندید و می گفت بالاخره
این شتر در خونۀ تو هم خوابید .
داروغه : عجیبه .اتفاقا نگهبانان خبر
آورده اند که یک قطار30 نفرۀ شتر
از دیشب پشت دروازه خوابیده اند.
حاکم : یعنی کار از کار گذشته؟
داروغه: چه عرض کنم قربان .