داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

در انتظار فریدون های نسل z

 

 

خدا از صبوری و ناکارآمدی ما به خشم آمده

 و از کهکشان راه شیری کوچ کرده است.

آن که روی پله با تو سخن گفت ابلیس بود،

که سال ها پیش بر سر شانه هایت بوسه زد.

در کوه دماوند غاری یافته ایم و غل و زنجیرهایی

آماده است . در انتظار فریدون های نسل زد (z)

باش.

خلیفه "المستبد بخلق الله"

آن اواخر که خلیفه "المستبد  بخلق الله" زمینه را برای

خلافت پسرش " المنتظر بکفر الله" آماده می کرد. یک

روز که آمد بار دیگر روی سریر همیشگی قدرت بنشیند

 و اعیان دربار را  برای آخرین بار در این زمینه توجیه کند

 ملک الموت تخت را از زیر پایش کشید و او یک راست

 به قعر جهنم سقوط کرد. سپس زمین به شدت لرزید

 و همۀ حضار  از جمله "المنتظر" که کنار پدرش جلوس

کرده بود  در آتش به" المستبد"  پیوستند.

پله

 

 

ده بیست سال پیش یک روز خدا از آسمان


آمد پایین و نشست روی پله و برای چند تا


 از ملائکه که همراهش بودند نیم ساعتی


سخنرانی غَرٌائی کرد.


الآن ایشان همیشه از اون روز تاریخی


 با افتخار و خوشحالی یاد می کند.

داستانک کهکشانی

 

خدای کهکشان راه شیری که کنترل اوضاع  زمین از

 دستش در رفته بود به قصد مهاجرت به کهکشانی دیگر،

  با سرعت نور به جستجوی کائنات پرداخت ولی هیچ

 کهکشان بی خدایی را پیدا نکرد.

به ناچار دوباره به کهکشان راه شیری برگشت اما دید

یک خدایی روی پلۀ ورودی نشسته و او را راه نمی دهد

سرگردان و سر خورده خودش را درون یک سیاهچالۀ

 عظیم در همان نزدیکی ها انداخت و ناپدید شد