داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

گام صدم

 

 

صد متر مونده  به خط پایان

نفسش بریده بود  و سرش گیج می رفت

مادرش با چشم گریان براش دست تکون می داد

...................................................................

 

 

تحربۀ آسانی نبود .

صد روز متوالی با دغدغه ارائۀ یک داستان  خیلی کوتاه

تا پایان همان روز  ، با محدودیت های خود خواسته

و حفظ نسبی کیفیت و عدم تکرار ، گذشت .

به هر قیمت افتان و خیزان در این مرحله ،  به خط پایان

رسیدم .

تا نفسی تازه کنم و یک ارزیابی از کاری که شد ( به کمک

شما دوستان عزیز) ، خدا یار و یاور همۀ شما باشد .

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد