داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

آقای سرداری

اسمش نظام الدین سرداری بود  ولی

مردم صداش میکردند آقا نظام . این جناب

جنایت و خباثتی نبود که تو عمرش نکرده باشه .

قیافۀ آقا نظام تو پیری  اونقدر کریه شده بود

که دیگه تحمل تماشای خودش رو تو آینه

نداشت . برای همین هم که یه روز صبح

که رفته بود دستشویی و  تصادفا تو آینه چشمش به

قیافۀ منحوسش افتاد  ، بی اختیار با مشت کوبید

به آیینه. بعد از اینکه زخم دستشو پانسمان کرد

، تمام اینه های خونه رو جمع کرد تو حیاط و

خردشان کرد و ریخت تو چند تا گونی و گذاشت

دم در . وقتی اومد لب حوض دستشو بشوره و

قیافۀ خودشو با پس زمینۀ لجن های کف حوض

دید فریادی کشید و در جا سکته کرد .

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد