داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

یه قرون بده آش


:جواد اینجا رو ببین

جواد روزنامه رو از دست رضا گرفت و

اونجایی رو که نشون می داد خوند

: فروش احناس زاید مانند چشم بند،

 دست بند، شلاق و..... و خوب ؟

:خوب نداره ، بریم قیمت بدیم بخریم

:که چی ؟

:انگار سرت تو کار نیست. چند وقت دیگه

که ورق برگشت به اوضاع  قبل ، که بر

می گرده . می تونیم به قیمت خیلی حوب

تو بازار بفروشیمشون .

: یه قرون بده آش ، به همین خیال باش .

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد