داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

عالیجناب

موقع بیرون رفتن ، دست عالیجناب رو بوسید و ظِلّکُم

مُستدام را خیلی غلیظ ادا کرد و تعظیم کنان در حالی

که عقب عقب از در خارج می شد، زیر لب می گفت

انشاء الله سایه سنگین شما که سی سال است زندگی

ما را در تاریکی و فشار، جهنم کرده  هر چه زودتر از سر

ما کوتاه شود !!!!!!.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد