داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

دیو و دلبر

تقدیم به دلبرم ، ایران خانم

ایران خانم : از جون من چی میخوای

دیو : دوستت دارم عاشقتم

ایران خانم :دوستم داری و این بلاها رو به

 سرم آوردی.

دیو : آخه عاشقتم .

ایران خانم : عاشقمی  و دار و ندارم رو

 غارت کردی ؟ عاشقمی و به روم اسید

می پاشی؟ عاشقمی و پسرام و دخترامو

سر به نیست می کنی؟

دیو : دست خودم نیست ، طبیعتمه . ولی

به جان پدرم دوستت دارم

ایران خانم: باز به جان اون عفریت قسم

 خوردی.

دیو : عفریت چیه، آقاست .  ولی بازم میگم

 عاشقتم.

ایران خانم : اگر راست میگی به خدا قسم

 بخور

--- لرزه به تن دیو می افتد و زبانش بند

می آید  ودر حالی که از خود بی خود شده ،

آهسته زیر لب می گوید : راستش من

 ماموریت دارم تو را تدریجا نابود کنم .

ایران خانم : شنیدید ؟ یکی نیست منو از دست

 این دیو انسان نمای خبیثِ جلاد  نجات بده .

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد