داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

خدا


: قربان من به این نتیجه رسیده ام که خدایی

  وجود ندارد جزشما

: مطمئنی ؟

: بله قربان.

:چرا این قدر دیر فهمیدی؟

: باورم نمی شد .

:حالا باورت شده .

: بله کاملا .

:گرچه خیلی دیر فهمیدی ولی دستور میدیم همه

  جور امکاناتی برای پیشرفت  در اختیارت بگذارند 

 ولی به شرطها و شروطها

: قربان چه شرطی ؟

: وفاداری و اطاعت مطلق  ، مخصوصا در سرکوب کفار

   و مشرکین ، یعنی مخالفین ما.

:حتما  ، همانطور که خدای مجازی از ما خواسته بود.

: و اگر خطا کنی نه تنها خودت رو که دودمانت

  رو به باد می دیم .

:  لحظه ای به خود می لرزد  و می گوید : مطمئن باشید قربان.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد