داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

پایان گرگ ها

  

 

: می بینم بالاخره این گرگ پیر خونخوار را به تله انداخته اید

: آره ولی بی انصاف چوب تو آستینمون کرد تا گیر افتاد

: ولی چرا گرگای دور و برش ایقدر بالا پایین می پرند و زوزه می کشن

: بدبختا فکر کردن هنوز هم با اینکارا میتونن ما رو بترسونن

: دیدی این اواخر بی خود و بی جهت به همه حمله می کردن

: برای پوشوندن ترس و وحشتشون بود . این روزا رو به چشم می دیدن


 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد