قلدر خان که یه عمر کارش سرک
کشیدن دزدکی تو خونۀ همسایه های
دور و نزدیک بود. حالا که همه پیش
کلانتر شهر شاکی شدن، احساس خطر
کرده که میخوان از شهر بیرونش کنن
ایلچی فرستاده دارالحکومه با یه توبه
نامه شداد و غلاظ و شتیل درست و
حسابی که دوسیه رو ندید بگیرن.