داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

نظر قلدر خان


اون قدیما پدر قلدر خان  وقتی اومد ساکن این کوچه

 بشه از تمام همسایه ها که همه با هم فامیل بودن و

غریبه رو راه نمی دادند به هزار دوز و کلک رضایت

 گرفت تا خونۀ موروثی یک متوفی رو که بچه هاش

 خارج بودن بخره. حالا که همسایه ها از دست پسرش

 قلدر، عاصی شدن  ، بیشترشون  میخوان رضایت نامه

رو باطل کنن .

دیروز یکی از پسرای نسبتا چیز فهم قلدر رفته پیشش

و گفته خوبه از همسایه ها نظر خواهی کنیم ببینیم

چند نفر میخوان ما از این کوچه بریم .قلدر خان

عصبانی شده و گفته غلط میکنی از این حرفا میزنی.

کی میگه من باید نظر همسایه ها رو گوش کنم.

 اصلا اینا شعور و صلاحیت نظر دادن رو ندارن

پسرش زیر لب گفته چطور زمان پدر بزرگ ، با وجود

این که بیشترشون بی سواد بودن، شعور داشتن نظر

بدن  حالا که همه درس خونده وخیلیاشون

 مدرک دانشگاهی دارند صلاحیت ندارن.!!!!!!!!!!

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد