داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

داستان های خیلی خیلی کوتاه

داستان در چند خط - سری جدید

تمثیل زندگی


 

یه قلدری سرشو فرو می کرد توی یه لجنزار متعفن

و در لحظۀ خفگی ولش می کرد و دوباره ...

 

از خواب پرید ،

 

تمثیل ِ زندگیش بود . !!!!!

ساغر و ساقی


 

ساقی : کجائی ، شاهد خیلی وقته منتظره

ساغر: شراب دیر کرده بود ،الان رسید

شراب : خیابونا بگیر بگیر بود، به بدبختی رسیدم

شب نشینی در جهنم


 

معاویه ، تیمور ، هیتلر و استالین

 که برای هواخوری از آتش اومده بودند بیرون

با احترام  ،صحبت از تازه واردی می کردند

که بزودی به جمع آنها  می پیوندد .

شوخی با خدای خودم


 

وقتی کار عشق و عاشقی آ خدا


با ماری خانم به جاهای باریک !!!!


کشید ، مجبور شد اون قصۀ


 باور نکردنی را سر هم کنه و ....

این دیگه کی بود ؟



 

 

  وقتی غیر از خدا هیچکس نبود

و می خواست عالم را خلق کنه

صدائی اومد که :

 بهتره با منم مشورت کنی !!!!